آبشارمحبت

همه چیز دریک جا

آبشارمحبت

همه چیز دریک جا

مشخصات بلاگ
آبشارمحبت

سلام به همگی. این جاجایی برای محبت کردنه.حالا باهرچی بایه لبخندکه روی لب شما بشینه یابا یه پندکه شمایادبگیریدوبهش عمل کنید.خوب دیگه حرفی ندارم فقط اینکه بی نظررفتی راضی نیستم.
عاشق سیدعلی

تبلیغات
Blog.ir بلاگ، رسانه متخصصین و اهل قلم، استفاده آسان از امکانات وبلاگ نویسی حرفه‌ای، در محیطی نوین، امن و پایدار bayanbox.ir صندوق بیان - تجربه‌ای متفاوت در نشر و نگهداری فایل‌ها، ۳ گیگا بایت فضای پیشرفته رایگان Bayan.ir - بیان، پیشرو در فناوری‌های فضای مجازی ایران
طبقه بندی موضوعی
پیوندهای روزانه

اعترافات هممون

Monday, 27 Mordad 1393، 05:43 PM
 

اعتراف میکنم هر وقت که خودکار جدید خریدم انگیزم واس نوشتن بیشتر شده...
شما هم مثل من هستین؟؟

 

 اعتراف میکنم اون زمونا که از این نوشابه شیشه ای ها بود
یه روز خواستم یه شیشه که اضافه اومده بود رو بذارم تو در یخچال دیدم بلنده و جا نمی شه
درش آوردم یه کمش رو خوردم دوباره گذاشتم
و در کمال تعجب دیدم نه بازم جا نمی شه!

 

 

 

اعتراف میکنم که:
وقتی که کوچولو بودم میترسیدم تو کامپیوتر موزیک ویدیو نگاه کنم !
اخه فکر میکردم الان خواننده منو میبینه!!!
خو دیوونه ام دیگه
چیه خل و چل ندیدی؟؟

 

 

 

ﺍﻣﺮﻭﺭ ﺗﻮ ﻣﺤﻠﻤﻮﻥ ﯾﻪ ﭘﻮﺭﺷﻪ ﺧﻮﺵ ﺭﻧﮓ ﭘﺎﺭﮎ ﺷﺪﻩﺑﻮﺩ
ﺟﺎﺗﻮﻥ ﺧﺎﻟﯽ
ﮐﻮﺩﮎ ﻋﻘﺪﻩ ﺍﯼ ﺩﺭﻭﻧﻢ ﻣﯿﮕﻔﺖ : ﺧﻂ ﺧﻄﯿﺶ ﮐﻦ
ﮐﻮﺩﮎ ﺭﻭﺷﻨﻔﮑﺮ ﺩﺭﻭﻧﻢ ﻣﯿﮕﻔﺖ : خاک برمخت,ﻧﺪﯾﺪ ﺑﺪﯾﺪﺍ ﺍﯾﻦﮐﺎﺭﻭ ﻣﯿﮑﻨﻦ
ﮐﻮﺩﮎ ﻣﺬﻫﺒﯽ ﺩﺭﻭﻧﻢ ﻣﯿﮕﻔﺖ : ﺍﻟﺤﺴﻮﺩ, ﻻ ﯾﺴﻮﺩ,لامرض
هیچى دیگه ﺩﺳﺘﻪ ﺟﻤﻌﯽ باهم ﺩﺭﮔﯿﺮ ﺑﻮﺩﻥ
که یهو ﺁﺧﺮ ﺳﺮ ﺧﺮ ﺩﺭﻭﻧﻢ ﯾﻪ ﻟﮕﺪ ﺑﻬﺶ ﺯﺩ ﺻﺪﺍﺵﺩﺭ ﺍﻭﻣﺪ ﮐﻠﯽ ﺧﻨﺪﯾﺪیم فرار کردیم!!

 

اعتراف می کنم بچه که بودم فکر می کردم
این برچسب های تبلیغاتی که روی در خونه ها می چسبونن
یه چیزی توی مایه مدال ژنرالهاست و هر کی بیشتر داشته باشه وضعش بهتره
هی می رفتم برچسب همسایه ها رو می شمردم که یه وقت اضافه تر از ما نباشه !!!

 

 اعتراف میکنم از وقتی که رمز دوم عابر بانک بابام روفهمیدم
دیگه یه کارت شارژ نخریدم هیچ دارم پول تو جیبی هامم پس انداز میکنم

 

یه مدت جوگیر شده بودم جلو بابام پامو دراز نمیکردم
یه کم که با خودم فکر کردم دیدم قدیما خیلی کارا میکردن
ولی با پیشرفت علم دیگه اون کارارو نمیکن

 

یکی از بزرگترین آرزوهای من در دوران تحصیل :
کاش فردا بارون نیاد، آخه ما ورزش داریم...

 

اعتراف میکنم خیلی پیش بود خودمو به سرماخوردگی زدم که مدرسه نرم...
اما من هنوز موندم اون دکتری که منو معاینه می کرد و می گفت :
مریضی و چند جور قرص و دوا می نوشت تا خوب بشم
مدرکشو از کجا گرفته بود!

 

اعتراف میکنم وقتی بچه بودم با داداشم توپ پلاستیکی رو که به زور واسم خریده بودن پاره کردیم ببینیم توش چه شکلیه !!!

 

 بچه که بودم وقتی کیوی میخوردم به اون قسمت وسطش که زرده می گفتم این موزه
بعد با کلی کشمکش با آبجی و داداش نصیبم می شد با ولع میخوردمش!!!!
خو چیه؟؟!!بچه بودم دااا!!

 

اعــــتراف میکــــنم وقتـــی بچـــه بــــودم انــــقده حســـودیـــم مـــیشد بـــه اون بچـه هایی
کـــه بلـــد بـــودن بـــا دوتـــا انگـــشتاشون ســــوت بزنـــن^

 

 اعتراف میکنم بچه بودم وقتی بارون میومد تو راه برگشت از مدرسه
با چکمه هام از جاهایی رد میشدم که آب بیشتری جمع شده بود
کلی هم ذوق میکردم که پاهام خیس نمیشه…
عجب روزایی بود..

 

ﻣﻦ ﺗﺎ ﺳﻮﻡ ﺩﺑﺴﺘﺎﻥ ﻓﮑﺮ ﻣﯽ ﮐﺮﺩﻡ :
ﻣﺎ ﺧﯿﻠﯽ ﭘﻮﻟﺪﺍﺭﯾﻢ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺟﺎﯼ ﯾﻪ ﻣﺴﻮﺍﮎ ﭼﺎﺭ ﭘﻨﺞ ﺗﺎ ﻣﺴﻮﺍﮎ ﺩﺍﺭﯾﻢ
ﻭﻫﺮ ﺷﺐ ﺑﺎ ﻫﺮ ﮐﺪﻭﻡ ﺩﻟﻢ ﺧﻮﺍﺳﺖ ﻣﯽ ﺗﻮﻧﻢ ﻣﺴﻮﺍﮎ ﺑﺰﻧﻢ !

 

 

اعتراف می کنم سوم ابتدایی که بودم وقتی قرار بود سر کلاس مشق بنویسیم
دستمو خودکاری می کردم و به معلمم می گفتم خانم دستم خون اومده نمیتونم بنویسم
معلمم می گفت باشه ننویس
گودزیلایی بودمااا
ولی خدایی معلم هیچوقت به روم نیورد

منبع:khandefun.ir

  • عاشق سیدعلی

نظرات  (۲)

  • sahar aalaee
  • جالب بود
    بازم اعتراف کردی خبرم کن :)
    پاسخ:

    ممنننننننننننننننننننننننننننننننننننننونم

    اوووووووووووووو
    چقد اعتراف کردی
    خسته نباشی واقعااااا
    پاسخ:
    مااینیم دیگه

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی