آبشارمحبت

همه چیز دریک جا

آبشارمحبت

همه چیز دریک جا

مشخصات بلاگ
آبشارمحبت

سلام به همگی. این جاجایی برای محبت کردنه.حالا باهرچی بایه لبخندکه روی لب شما بشینه یابا یه پندکه شمایادبگیریدوبهش عمل کنید.خوب دیگه حرفی ندارم فقط اینکه بی نظررفتی راضی نیستم.
عاشق سیدعلی

تبلیغات
Blog.ir بلاگ، رسانه متخصصین و اهل قلم، استفاده آسان از امکانات وبلاگ نویسی حرفه‌ای، در محیطی نوین، امن و پایدار bayanbox.ir صندوق بیان - تجربه‌ای متفاوت در نشر و نگهداری فایل‌ها، ۳ گیگا بایت فضای پیشرفته رایگان Bayan.ir - بیان، پیشرو در فناوری‌های فضای مجازی ایران
طبقه بندی موضوعی
پیوندهای روزانه

ولادت امام هادی

Thursday, 17 Mehr 1393، 06:36 PM
استجابت بعد از سه روز
مرحوم شیخ حرّ عاملى به نقل از مرحوم طبرسى رضوان اللّه تعالى علیهما آورده است :
شخصى به نام حسین بن محمّد حکایت کند:
زیر دربار خلیفه عبّاسى بود، روزى به من گفت : خلیفه عبّاسى ، ابن الرضا (یعنى ؛ حضرت ابوالحسن ، امام علىّ هادى علیه السلام ) را تحویل زندان بان خود - به نام علىّ ابن کَرْکَر - داده است و من سخت براى آن حضرت مى ترسم ، زیرا که علىّ بن کرکر شخصى بى رحم و بى باک است .
پس شنیدم که حضرت هادى علیه السلام با خداى خویش راز و نیاز و مناجات مى کرد؛ و در ضمن مناجات اظهار داشت :
((اءنا اءکرم على اللّه تعالى من ناقة صالح تمتّعوا فى دار کم ثلثة اءیّام ذلک وعد غیر مکذوب )).(23)
یعنى ؛ من در مقابل خداوند متعال از شتر و ناقه حضرت صالح علیه السلام گرامى تر و برتر هستم ، در این دنیا بهره ببرید به مدّت سه روز، که این وعده اى حتمى و تخلّف ناپذیر است .
سپس حسین بن محمّد به نقل از دوستش افزود: من کلام و مفهوم سخن امام هادى علیه السلام را نفهمیدم که چه منظورى دارد و مقصودش چیست ؟
به حضرت عرضه داشتم یاابن رسول اللّه ! خداوند تو را عزیز و بزرگ قرار داده است ؛ منظورت از این سخنان چه بود؟!
حضرت در جواب اظهار فرمود: منتظر باش ، بعد از سه روز، متوجّه خواهى شد.
و چون روز دوّم فرا رسید، حضرت را ضمن عذرخواهى ، آزاد کردند.
همچنین روز سوّم عدّه اى بر خلیفه هجوم آورده و او را به قتل رساندند؛ و سپس فرزدنش منتصر را به جاى او نشاندند.(24)
ریگ بیابان یا طلاى سرخ
مرحوم قطب الدّین راوندى ، طبرسى ، ابن حمزه طوسى و برخى دیگر از بزرگان رضوان اللّه تعالى علیهم آورده اند:
یحیى بن زکریاى خزاعى به نقل از ابوهاشم جعفرى - یکى از اصحاب حدیث مى باشد - حکایت کند:
روزى از روزها به همراه حضرت ابوالحسن ، امام علىّ هادى علیه السلام به بیرون شهر سامراء، جهت ملاقات با بعضى از طالبیّین خارج گشتیم .
پس در بیابان ساعتهائى را ماندیم و براى حضرت فرشى را پهن کردند و امام علیه السلام روى آن نشست ؛ و من نیز در نزدیکى آن حضرت نشستم و با یکدیگر مشغول سخن گفتن شدیم .
و من در بین صحبت ها و مذاکرات ، اظهار داشتم : یاابن رسول اللّه ! همان طور که اطّلاع دارید، من تهى دست هستم و زندگى خود و خانواده ام را به سختى سپرى مى کنم .
ادى علیه السلام همین که سخن مرا شنید، دست مبارک خود را به سمت جائى که نشسته بود، دراز نمود و مشتى از ریگ هاى بیابان را برداشت و به من داد و فرمود: اى ابوهاشم ! با این مقدار، زندگى و معاش خود را بگذران که خداوند متعال بر تو توسعه و برکت در روزى ، عطا گرداند.
و سپس افزود: سعى کن که این موضوع ، محرمانه و مخفى بماند و براى کسى بازگو و فاش نگردد.
ابوهاشم گوید: چون آن ریگ ها را در جیب خود ریختم و هنگامى که به منزل بازگشتم ، نگاهى به آن ها انداختم ، پس دیدم که همچون طلاى سرخ صیقل و جلا داده شده مى درخشد.
فرداى آن روز یکى از آشنایان زرگر را به منزل آوردم تا آن ریگ ها را امتحان و آزمایش کند.
همین که زرگر آن ها را مورد آزمایش قرار داد گفت : این ها از بهترین نوع طلاى سرخ است که به این شکل در آمده است ، آن ها را از کجا و چگونه به دست آورده اى ؟!
در جواب ، به او گفتم : این ها از قدیم الا یّام نزد ما بوده است
  • عاشق سیدعلی

نظرات  (۱)

  • نگار محمدی
  • عید شمام مبارک!!!
    پاسخ:
    you too

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی